تا نفس بکشم دوباره…

انگار تمام آنچه دوست داشته‌ام را

از من دزدیده‌اند

و اگر تمام آن‌ را به من باز‌گردانند،

کافی نخواهد بود…

((فرانتس کافکا))

 

مرا آرام آرام به کُشتن داد

رویایی که دوستم نداشت.

من اما

آنقدر در گور می‌مانم

تا چشم‌هایم عادت کنند به تاریکی و

نقشی بزنم از رویا در شعرهایم!

تا نفس بکشم دوباره…

هیچ چیز به اندازه‌ی مورچه‌هایی
که لاشه‌ی پروانه‌ای را به سمت لانه‌شان می‌کشند
مادری بر سر گور فرزندش را بی‌قرار نمی‌کند
مادری که تمام شب
از اشک‌هایش قصه بافته
برای دخترش،

رویا!

 

 

عکس:

گل‌هایی به رنگ نور

که حرکتشان به سمت قاب فلزی

ویژه‌شان کرده بود.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *