پروانه‌ی مصلوب

 

دستی پرواز را

از همه‌ی آبی‌ها کنده‌ و

داخلِ جعبه‌ای شیشه‌ای انداخته.
می‌بینی

دیگر هیچ پروانه‌ی مصلوبی
سلام ما را به شاپرک بغل دستی‌اش نمی‌رساند؟

دستی ظریف‌تر سنجاقی را
از تن سنجاقکی بیرون کشیده
تا در سطل قورباغه‌ها بیندازد و
کفشدوزک را
جلوی چشم‌های رتیل‌ رقصانده

حس می‌کنی سرمای نشسته بر خال‌هایش را؟
دست دیگری مار را

از میان الکل بیرون کشیده و
در بطری جنین انداخته.

گریه‌ی بی‌وقفه‌‌ی نوزاد را

از شکم مار می‌شنوی؟

می‌گویند:
دست‌ِ جنایتکار را
هر زمانی قطع کنی
بازی را بُرده‌ای!
نکند برای همین است

مورچه‌ها
به خوابِ جنازه‌ی تشریح شده‌ زده‌اند و
اول از همه سراغِ دست‌ها رفته‌اند!

شاید روزی رویایی از این آزمایشگاه

بال بگشاید!

دستی پرواز را
از همه‌ی آبی‌ها کنده‌ و
در ویترینی شیشه‌ای چیده.
دیگر هیچ شاپرکی
قصه‌ی هزار و یک شب را
در گوش پروانه‌ی مصلوب بغل دستش زمزمه نمی‌کند.

دستی ظریف‌تر بیرون کشیده
سنجاق را
از تنِ سنجاقکی با بال‌های لرزان و
در سطلی پر از وزغ‌ انداخته.
گل‌برگ‌های پرپر شده‌ی نیلوفر
در مواجِ خیالش را ببین.

دست دیگری
قفسِ سنجاب را
روبروی تاکسیدرمی پرنده‌ای شکاری گذاشته!
موهای ریخته‌ی سنجاب و
بلوط‌های پوسیده در خاک را لمس کن!

کفشدوزک را
جلوی چشم‌های رتیل‌ سیاه رقصانده‌‌ دستی و
جنین را
در بطری مار انداخته‌.
سرمای نشسته بر خال‌های کفشدوزک را و
گریه‌ی بی‌وقفه‌‌ی نوزاد
از شکم مار را حس کن!

فردا اما
نه آواز قویی پیچیده در راهرو و
نه شامپانزه‌ای چرت زده در اتاقک آزمایش

که مورچه‌ها
به دست‌های جنازه‌ی تشریح شده‌ خواهند زد!
شاید رویایی پر بگیرد
از این آزمایشگاه!

ویرایش مرداد ١٤٠٣

 

 

 

.تصویر: اثرِ هنرمند Rob strati

rabstrati@

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *