مسعود فراستی میگوید:
((باید خوب خداحافظی کرد، … به موقع باید خداحافظی کرد، با احترام باید خداحافظی کرد، … باید خوشگل خداحافظی کرد…))
ولی مگر میشود همیشه اینقدر زیبا کات داد! مگر فیلم سینمایی است؟ گاهی در چنان شرایط بغرنجی قرار میگیری که خودت هم نمیدانی تکلیفت چیست؟ چه کاری درست است و چه کاری غلط؟ کدام راه بهتر است و کدام راه به ناکجا آباد میرسد؟
از همه بدتر اینکه راه ناکجا آباد را تشخیص میدهی ولی مجبوری انتخابش کنی!
میبینی؟ گاهی بین بد و بدتر میمانی. بدی که زمانِ تصمیمگیری است و بدتری که در آیندهای نزدیک…
گاهی حتی فرصت بیان کلمهای نیست. حتی نمیتوانی دلیل انتخابت را بگویی. گویی راههای ارتباطی همه مسدودند!
حتی نمیتوانی جلوی سوتفاهمهای بعدش را بگیری.
گاهی باید بگذری، اول از خودت و افکارت و بعد از قضاوتِ دیگران.
راه دیگری وجود ندارد.
و این خداحافظی نه خوب است و نه خوشگل!
و این خداحافظی،
تنها خنجریست که خودت به پهلویت زدهای!
و من این خنجر را زدهام به پهلویم!
آخرین دیدگاهها