تحمل بار هستی

یاسمن مقبلی همراه سه فضانورد دیگر به ایستگاه فضایی بین‌المللی سفر می‌کنند. این سفر حدود شش ماه طول خواهد کشید.

به نظرم بیشتر از هر چیزی رویایی‌ست این سفر. رویایی که به حقیقت پیوسته، رویایی که شیرینی رسیدن به آن تا مدت‌ها زیر زبان آدم می‌ماند. رویایی که برای محقق شدنش بسیار رنج‌ها کشیده شده که در نگاه اول حتی به چشم نمی‌آیند.

رسیدن به رویاها بخش زیبای جهان هستی است برای هر فردی، بخشی که برای رسیدن به آن رنج‌هایی را باید تحمل کرد، تا بر رنج نرسیدن غلبه کرد.

هنر اما در پی فقدان‌، نارضایتی‌، از دست دادن، رنج و سوگواری می‌آید. به نظر می‌رسد آنچه زندگی را قابل تحمل می‌کند پس از همه‌ی این اتفاق‌ها، هنر است و تلاش برای رسیدن به رویایی دیگر!

دردهایمان را، جهان‌بینی‌‌مان را در تابلویی می‌کشیم، در تابلو نقاشی‌-خطی‌ می‌نویسیم، در مجسمه‌ای به تصویر می‌کشیم، در آهنگی واگویه می‌کنیم، در داستانی، ترانه‌ای، فیلمنامه‌ای، جُستاری روایت می‌کنیم، در گلدوزی‌ای پنهان می‌کنیم، در عکس عیان می‌کنیم، در طراوت گلی در گلدان نشان می‌دهیم.

با هنر، چنگال‌های تیز زندگی را نه که از زندگی دور کنیم، بلکه صرفا از تیزی‌اش می‌کاهیم و قابل تحملش می‌کنیم.

عجیب است که گاهی رسیدن به اوج برای بیان رنج‌هایمان توسط هنر، خودش هدف می‌شود، رویایی می‌شود جذاب! رضا براهنی چه خوب گفته:

((چه چیز نکبت زندگی را جبران می‌کند، جز رویا؟))

اینکه بتوانی آنچه را درک می‌کنی عینا به مخاطب منتقل کنی، هم چالش‌ برانگیز است و هم اغواکننده. اینکه دنیای خودت را به تصویر بکشی، اثر انگشت خودت را داشته باشی و برایش وقت و انرژی بگذاری، اوج رویای یک هنرمند است.

همه می‌دانیم که هنر را نمی‌توان محدود کرد. هنر می‌تواند حتی یک سبک زندگی باشد، یک نگاه، یک نگرش، یک جهان‌بینی.

با هنرِ معنا بخشیدن به اندوه‌هایمان، هنرِ دوست داشتن، هنرِ زندگی کردن، هنر پرسشگری، هنر‌ِ مواجه شدن با روزهای سخت، هنرِ همدردی، هنرِ خوب دیدن، خوب شنیدن، … می‌توانیم قدمی رو به جلو برداریم در جهت زیباتر کردن زندگی.

در مصاحبه‌هایی که این چند روز از ابراهیم گلستان خواندم و دیدم جایی اشاره می‌کند: ((هنر باید برای نفس کشیدن خودت باشد؛ همین و همین و همین و بس.))

 

گویی “بار هستی” را تنها می‌توان

با هنر و رویا تحمل کرد.

((بار هستی، نام کتابی از میلان کُندرا))

 

تصویر:

عکسی که در آن از دارایی‌هایم پرده برداشته‌ام

و اینگونه لحظه‌ای را ابدی کردم

لحظه‌ای

مربوط به هزاران سال پیش!

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *