هفتهی گذشته متوجه حذف شدنم از گروهی شده بودم، ولی این هفته بازتابِ این انتخاب نشدن مثل سیلیای محکم به صورتم خورد.
پذیرشش سخت بود. درد داشت لعنتی مثل دردی که همین چند روز پیش کشیدم همان قدر سخت و طاقتفرسا اما از جنس دیگری. چقدر با خودم کلنجار رفتم تا بیخیالش شوم، چقدر عین کودکی، خودم را بالا و پایین کردم تا رهایش کنم.
دردِ هر کدام در نوع خود بینظیر بود. گولههایی که معلوم نبود به کجاها شلیک شده بودند که اینطور داشتند از پا دَرَم میآوردند.
وقتی به این مسئله فکر میکردم که کنار گذاشته شده بودم، از دُور خارج شده بودم؛ حسابی بهم میریختم.
هزار چرا توی سرم میچرخید. هزار اگر و اما و شاید و باید و مگر. اصلا باورم نمیشد. حس میکردم خُرد شدهام. زمین خوردهام و هزار تکه شدهام.
مدام به گذشته برمیگشتم تا دلیلش را بیابم. به نتیجه که نمیرسیدم، سعی میکردم از زاویهای نگاه کنم که کمتر اذیت شوم و بتوانم با حال بهتری شرایط را بپذیرم.
فکر کردم شاید عزیزی که انتخاب شده بیشتر نیاز داشته به این انتخاب. فکر کردم لااقل دیگر او این درد را تحمل نمیکند، حتی فکر کردم همینکه در رقابت بودهام عالی است و به قول مهرسای نازنین هدف اینجا برنده شدن نیست، تو بازی موندنه.
فکر کردم ما در خلاء زندگی نمیکنیم و طبیعتا جز علاقه و پشتکار که هر دو داشتیم، عوامل زیادی هم در کار بوده و هست و طبیعی هم هست.
فکر کردم باید به انتخابشان احترام بگذارم. ذهنم را آرام کنم و بدون دلخوری و با قدرتِ بیشتری ادامه دهم.
چند ساعتی به همین منوال گذشت تا اینکه متوجه حضور عزیزی در گروه شدم و گویی جواب همهی سوالهایم را گرفته باشم، آرام شدم.
چرا که دیگر مطمئن بودم، انتخاب نشدنم به عدم پیگیری من و … برنمیگشت.
چرا که گاهی یک فرصت میتواند صرفا بر اساس انتخابی شخصی به کسی داده شود و از دیگری صلب گردد، تاکید میکنم بیهیچ دلیل خاصی!
دست از سر خودم برداشتم و ذرهبین را زمین گذاشتم. زندگی همین است گاه به راحتی و بیهیچ دلیلی دلت را میشکند. درست همان موقعی که دیگری را غرقِ لذت میکند!
هیچ جوابی هم برای این چرایی وجود ندارد، ابدا هیچی.
اما تو باید ادامه بدهی…
فقط کافیست خودت را خوب بلد باشی و بدانی در همین انتخاب نشدن هم، قطعا کلی فرصت نهفته است. فقط باید چشمهایت را باز کنی.
دیروز جملهای شنیدم در لایوی ذخیره شده که هومن متولی نویسندهی کتاب “خرچنگ نباش” از کسی نقل به مضمون میکرد: اگر در اقیانوسی از نه شنیدنها و رد شدنها نیستی، پس در فونداسیون اشتباهی هستی.
عکس از: آرمان کریمی
آخرین دیدگاهها