با تمام نگفتههایم رهایت میکنم وُ میروم.
رفتن را مزه مزه میکنم
جام زهر را سر میکشم وُ
صبح نشده میروم.
((رفتنم چندان هم آرام نخواهد بود
در را محکم بهم میکوبم وُ
میروم.))
چشمانم را
پشت پنجره به انتظارت میگذارم
برق نگاهم را برای روشنایی وُ
ضربان قلبم را برای لالایی شبهایت
جا میگذارم وُ عصازنان میروم.
نوشتههایم را
عروسکها وُ گل سرم را
حتی نقاشیهای به دیوار آویختهام را
برایت جا میگذارم وُ میروم.
همانطور که کودک درونم را به سخره میگیرم،
همه چیز را از وجودم پاک میکنم وُ
در سکوتِی بیپایان میروم
در حالیکه حتی با خود زمزمه نمیکنم که
دیگر تو را نخواهم دید
عطرت را نخواهم بویید… میروم
بر عمر هدر رفتهی خود نخواهم گریست
و در سوگ از دست دادههایم نخواهم نشست
سوار بر نتهای سیاه زندگیام میشوم وُ میروم.
در حالیکه تهی از بودنم
چنان حبابی سرگردان بر فراز شهر میروم.
اما تنها نخواهم رفت
قاصدکها مرا همراهی میکنند.
پاهایم نای رفتن ندارند
بال در میآورم وُ میروم.
رفتنم چیزی را عوض نخواهد کرد
خاطراتت را
خانه، کوچه، محله
عشق آتشین خود را
حتی شکوفههای درخت سیب را
جا میگذارم وُ میروم.
مرگ را میچِشَم وُ میروم.
دیگر تو را نخواهم دید وُ
دلتنگت نخواهم شد
روح خود را جا میگذارم وُ
میروم.
میروم در حالیکه
رودخانهی زلال اشکی بدرقهام نمیکند.
در حالیکه
جایی برای رفتن ندارم
تو را به خدا میسپارم وُ
میروم.
راستی نگفتم که
صدایم را، شعرهایم را هم
جا میگذارم وُ میروم.
نوشته شده در تاریخ ١٣٨٨
ویرایش پاییز ١٣٩٣
٭٭٭٭٭٭
قبل از آنکه
دوباره نگاهم را در نگاهت جا بگذارم
و خود را در سرزمینِ چشمهایت حلقآویز کنم
میروم!
٭٭٭٭٭٭
متن بالا را تحت تاثیر ترانهای ترکی نوشتهام که بسیار زیباست:
دیگر نمیتوانم با تو بمانم
سپیدهدم خواهم رفت
حسابمان بماند در روز محشر
دستهایم را میشویم و میروم
تو به خودت زحمت نده
فریادم بیصدا خواهد بود
از روی انگشتانم
مثل آب جاری میشوم و میروم
دیر با من مهربان شدهای
نه جسم من ماند، نه جفا
این بار دیگر شکایت نخواهم کرد
دندانهایم را میفشارم و میروم
به نظرت رنجهایی که کشیدهام آسان بود؟
میروم درحالیکه خود را به دردسر میاندازم
مثل گلوله… مثل جرقه
مثل کوهی که آتشفشان میکند، میروم
اگر همه چیزم را هم از دست بدهم
این عشق را پاره میکنم و میروم
رفتنم خیلی هم آرام نخواهد بود
در را میکوبم و میروم
ترانهای را که برایت نوشتهام
از سازم میکَنَم و میروم
میدانی که گریه نمیکنم
سر و صورتم را میخراشم و میروم
از سگها و از پرندههایم
و از فرزندانم میگذرم و میروم
تمام چیزهایی را که از تو گرفتم
سرجایش میگذارم و میروم
خودم را برایت لوس نمیکنم
از آسمان آتش میبارد و میروم
ناراحت نباش که تو را نفرین نمیکنم
در حالیکه به سرم شلیک میکنم
میروم.
آخرین دیدگاهها