امروز صبح بعد از مدتها طلوع آفتاب را دیدم. چقدر زیباست این عروس آسمان، این خورشید ما.
هر چند پنجرهها از باران هفتهی قبل، آن هم وسط مرداد ماه، هنوز کثیف هستند و با چیدمان جدید مبلها، کمی به سختی میتوان طلوع را دید ولی از جذابیتش کم نمیکند.
نورگیریِ خانه همیشه برایم مهم است اما راستش را بگویم منظره نه خیلی. فقط دیوار سیمانی قناس و بلندی نباشد کافیست! چون جز ساعتهای مشخصی از شبانهروز معمولا پرده، پنجره و منظرهی پشتش را میپوشاند.
موقع انتخاب خانه اما همراهانم توجه زیادی به این مسئله داشتند. هیچ کدام از ما نمیدانستیم در زمان کرونا همین منظره، همین کوهها، همین طلوع آفتاب از پس ابرها، همین ابرها و گاه دیدنِ پرواز پرندهای در آبیِ لایتناهی، همین نور پاشیده در اتاقها و سایههای روی دیوار تفرجگاهی میشود برایمان.
کرونا با وجود سختیها، قرنطینهها و دلهرهها و جداییهایش مرا به آسمانی که شاید فقط زمان کودکی آنقدر به آن وابسته و دلبسته بودم، برگرداند.
از دلخوشیهای اول صبحهایم دیدن طلوع آفتاب بود و گاهی حتی عکس گرفتن از آن. از دلخوشیهایم پرتوهای نوری بود که از لابهلای ابرهای متراکم میگریختند و صحنهای رویایی خلق میکردند. از دلخوشیهایم دقت در رنگ ابرها، رنگ پسزمینهی طلوعهای مختلف بود.
من به آسمان برگشته بودم.
آسمانی که در کودکیهایم، روی پشت بام آن خانهی ویلایی یک طبقه، غروب را با من شریک میشد. هر کجا که بودم، موقعِ غروب خودم را به پشت بام میرساندم و ذره ذره محو شدن عروس آسمان را میدیدم. بعدها موقع بیرون زدن از خانه محو کوههای طاقبستان میشدم و پرندههایی که گاه دیده میشدند. ماه و برف و باران هم در هر لحظه میتوانند توجه من را به آسمان برگردانند.
زمانی که همدان بودم شکلهایی که پرندهها با پروازشان توی آسمان طراحی میکردند، بدجور مرا به خودشان جذب میکردند.
بعدها در زمان کرونا و در تهران دوباره اعجازش را دیدم، شکوهش را و هر آنچه که آن را دست نیافتنی، دوست داشتنی و زیبا جلوه میدهد.
آسمانی که هر آنچه دارد را عادلانه با ما سهیم میشود. و اگر این سالها در برخی شهرها پاییز و زمستانها، خودش را از ما دریغ میکند، اگر در فصلِ ریزگردها در مناطقی دیگر، به خاطر ضعف در امانتداری ماست و بس.
از شبهای آسمان هم خواهم نوشت
به زودی.
عکاس: ناشناس
نویسندهی این جملهی عاشقانه شاید هرگز فکرش را هم نمیکرد، جملهاش این گونه دیده شود، خوانده شود و به دل بنشیند.
نویسنده، آن را تنها برای معشوقی دیوارنویسی کرده که شاید هر روز بیاعتنا از کنارش رد شود بیآنکه آن را بخواند و دنیایی که در آن شکل گرفته را لمس کند! شاید هم با هر بار خواندنش، سری به آن دنیا بزند و فروبپاشد!
ولی در کل انگار قبلترها، آسمان بیشتر مال ما بود.
آخرین دیدگاهها