از من گلی اگر بروید
لالهی واژگونیست
که اشکهایش
تصویر شوکرانی را نشان میدهد
که رگههای صدایت
در رایحهاش دویده!
–
میان تولد و مرگ
دری بود
که هیچگاه به روی ما باز نشد!
–
میان دیروز و امروز
لحظهای هست که نیست!
همچون آدمی
که نیست ولی هست!
–
پرندهی خیال من
ققنوسیست
که با شعلههای عشق تو
جان میگیرد!
–
فاصلهها،
گاه خیانتکارترینند
ببند چشمهایت را
تا هجوم بیاورد لشگر خاطره!
–
زمان هم
سر از کار ما در نمیآوَرد
وقتی کلامی
چنان بیقرارمان میکند
به وقت عاشقی!
–
غربت
جام شوکرانیست
که لحظه لحظه سر میکشیم
روی این سیبِ خاکی!
–
دیگر دستهای تو را نمیگیرم و
به رویاهایم نمیبرم
آرام خودم را از خواب بیدار میکنم و
با هم به سمت پنجره میرویم!
سقوط
حتی اگر آزاد هم نباشد
به بندهای شکستهی این شعر
میارزد.
و من میشکنم و هزار تکه میشوم
بیآنکه حتی در خواب
زیر پاهایم خالی شود و
بیفتم.
–
سطر سطر شعرهایم
از سیمای تو میرویند
از اندوه خانه کرده در چشمهایت
از پرندهی سکوت لانه کرده بر لبهایت
از خالیِ کمین کرده در مشتهایت
تو اما پا میگذاری بر آنها
بیآنکه برگردی و
مرا ببینی
که بازو در بازوی خیال تو
روی تیزهای سطرهای شکسته میرقصم
بیآنکه بدانی
سرخیای که در این رقص میدود
روزی مرا از پا در خواهد آورد.
عکاس:ناشناس
آخرین دیدگاهها