قطعه‌هایی از ما که جا می‌مانند

حجم گوشی پر شده بود. نه فایل صوتی و پی‌دی‌اف باز می‌شد، نه حتی کلیپی کوتاه دانلود. آلبوم عکس‌های گالری را هم نمی‌‌توانستم جابه‌جا کنم. کم کم کار به جایی رسید که واتساپ باز نمی‌شد!

امشب در اولین فرصت، عکس و فیلم‌ها را روی هارد ریختم.

چه کسی است که اعتراف نکند اینجور مواقع سری به پوشه‌های عکس و فیلم‌های گذشته نمی‌زند و در دام آنها چند ساعتی دست و پا نمی‌زند؟

ناراحت کننده بود وقتی دیدم، قبل از رفتن از گروه‌هایی که دوستشان داشتم، حتی از آخرین پروفایل ِ گروه عکس برداشته‌ بودم!

گویی مقبره‌ای ساخته باشم برای خاطراتم!

هنوز هم فکر می‌کنم برای رهایی از سردرگمی‌های چند سال گذشته بهترین تصمیم را گرفتم اما همیشه از دست دادن درد دارد، دوری درد دارد، دلتنگی درد دارد، برگشتن به خاطرات درد دارد.

خوشحالم که مسیرم را عوض کردم. هر چند که ابهام در مسیر پیش رو ترسناک است اما تا شعله‌ی امید هست می‌توان قدمی جلو رفت و بعد قدمی دیگر و …

 

تصویر اثر هنری از:

elenagual.art@

 

دلم می‌خواهد نام این اثر را “قطعه‌هایی از ما که جا ماندند” بگذارم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *