فضای سمی

جمله‌اش تکاندهنده بود برایم. چند ساعتی درگیرش بودم. فکر کردم چه درکِ غیرواقعی‌ای از زندگی!

عمیق‌ترین و تاریک‌ترین نقطه‌ی زندگی خودش را با بیرونی‌ترین لایه‌ی زندگی من مقایسه کرد؟!

گاهی مراوده و ارتباط همینقدر آغشته به درد و زخم است. گاهی خارهای ما خواسته یا ناخواسته به تن یکدیگر می‌رود، ولی چه باک.

باید ادامه داد حتی اگر کمی کمرنگ‌تر.

 

مهم‌ترین نکته‌ای که در ارتباطات یاد گرفته‌ام این است که نحوه‌ی برخورد آدم‌ها با تو، همیشه نشاندهنده‌ی جایگاه تو نیست، چرا که آنها بیشتر بر اساس حالِ خودشان با تو رفتار خواهند کرد. گاهی چقدر متاسف می‌شوم وقتی به فضای منفی‌ و مقایسه‌ای که برای خودشان ساخته‌اند فکر می‌کنم، چگونه در فضایی که یک تک جمله‌اش یکی دو ساعت من را درگیر می‌کند، نفس می‌کشند؟!

راست می‌گویند که آدم‌ِ سمی نداریم.

ما همیشه آدم زخم‌خورده داریم.

و اگر اینگونه ماجرا را ببینیم، می‌توانیم بیشتر کنارشان باشیم و همدل‌تر.

 

عکاس: ناشناس

اما اگر آینه را نمادی از جامعه بگیریم، هیچ کس از درونِ زندگی دیگری، از عمق احساسات و عواطفش باخبر نیست.

و همین کافی‌ست که با هم مهربان‌تر باشیم. چرا که در بهترین شرایط ما مسئله‌ای را از میان انبوهی از مسائل انتخاب و با دیگران در میان می‌گذاریم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *