تیر ماه که بعد از سالها شروع کردم به طراحی، حتی کشیدن خط راست برایم مشکل بود!
اصلا باورم نمیشد آنقدر افت کرده باشم. به دفتر طراحیام نگاه میکردم و به این مسئله فکر میکردم چقدر باید کار کنم تا تازه به این سطح برسم. شنیده بودم ممکن است کشیدن یک خط راست و یا زدنِ سایهی یک طرح، ساعتها طول بکشد.
اما موقعِ کشیدنِ طرح زود خسته میشدم، حوصلهی بعضی طرحها را نداشتم. و گاهی اولین چیزی که به ذهنم میرسید موقع دیدن طرحی که باید شروع به کشیدنش میکردم یک “یا خودِ خدا” با الف کشیده بود.
گاهی غُر میزدم که چه هوسی بود به سرم زد! هر چند ته دلم ایمان داشتم که به زودی شور و اشتیاقم برخواهد گشت.
و خبر خوش اینکه امروز همان روز موعود بود. موقعِ کشیدن طرح اصلا متوجه گذشت زمان نشدم و برای اولین بار در طول دو ماه گذشته، سایههای طرحم در بافتِ کاغذ مینشستند و چنان لذتی زیر پوستم میدوید که از خود بیخودم میکرد.
و تمام حالی بدی که بعد از خواندن کتابی از نویسندهی زن ایرانی داشتم، کمرنگ و کمرنگتر شد.
کتابی که فقط از سر وظیفه برای حضور در جمعخوانیِ دوستانهای تمامش کردم. البته خوشحالم که کتاب را کامل خواندم و متوجه شدم نویسنده در بخش دوم خیلی قویتر از بخش اول عمل کرده. هر چند هنوز هم ایرادهای اساسی به کلیت و پلات داستان دارم.
آخرین دیدگاهها