دنیا به آدم‌ها، حال خوب بدهکار نیست

تا حالا دقت کردی بعضی آدم‌ها مثل جاده می‌مانند، به آنها که فکر می‌کنی رهایی، لبخند می‌زنی، امید در تو می‌جوشد.

درست برعکس بعضی آدم‌ها مثل سیاه چاله‌اند برایت، مثل گرداب، مثل گردباد، وقتی به آنها فکر می‌کنی انگار دور خودت می‌چرخی، مدام سعی می‌کنی به کلامی، جمله‌ای، تصویری، خاطره‌ای روشن چنگ بزنی. دلت می‌خواهد بدانی کجایی دقیقا اما تا می‌آیی مکانت را درک کنی، از آنجا کنده می‌شوی و می‌چرخی و می‌چرخی و می‌چرخی. آنقدر که همه‌ی رنگ‌ها، ترکیب می‌شوند و دنیا بی‌رنگ می‌شود!

تا می‌آیی سر رشته را بگیری آن جریانِ مرکزگرایِ لعنتی از سرِ نخ دورت می‌کند و هر چقدر دست به آن همه سر نخ‌های رهای دیگر می‌رسانی، دستت به جایی بند نمی‌شود.

درست مثل حرکت روی مسیری حلزونی که تا به نقطه مرکزی می‌رسی، وارد مرکز مسیر حلزونی دیگری می‌شوی و دور و دورتر. بعد که با کلی تلاش به نقطه مرکزی برمی‌گردی، این‌بار از همان نقطه وارد مسیر دیگری و این دور تسلسل ادامه دارد.

و این دور تسلسل ذهنت را خسته می‌کند. روحت را می‌تراشد، انگار سمباده‌ای که به جان روحت افتاده! سمباده‌ای زبر که صدای کشیدنش بر تک تک سلول‌هایت را می‌شنوی ولی تا خودت را از آن گرداب بیرون نکشی، دست از سرت برنمی‌دارد. و تو در تُناژی از امید و ناامیدی، سرگردانی و سردرگمی و ابهام گرفتار می‌شوی.

ذهنت را خسته می‌کنند، روحت را می‌خراشند و تو را در هزارتویی تاریک و سرد نگه می‌دارند. از فرط دویدن و نرسیدن اعضای بدنت دارند از هم می‌گسلند. ذهنت اما گرفتار در تارهایی‌ست که دایره‌وار به دورت تنیده شده‌اند و مدام عرصه را تنگ‌تر می‌کنند.

حسِ تنش، اختناق، انقباض، سرکوب، له شدگی، تحقیر، سرگردانی، سردرگمی و خفگی دست از سرت برنمی‌دارند.

 

نمی‌دانی چرا جمله‌ی فرانک، فمنیست ایرانی، در گوشت می‌پیچید اول صبح که زن‌ها به دنیا، زیبایی بدهکار نیستند و خودت به آن جمله‌ای اضافه کردی که دنیا به آدم‌ها، حالِ خوب بدهکار نیست. می‌تواند عشق بدهد، آرامش بدهد، خوشبختی بدهد، علم بدهد، ثروت بدهد می‌تواند هم در حسرت ابتدایی‌ترین حال خوب‌ها نگه‌ت دارد!

 

پس تنها راه این است که نگذاری دوباره و چندباره گرفتار بازی‌ای انتحاری‌ شوی که تنها دستاوردش از دست دادن لحظه است، از دست دادنِ زمان.

 

می‌بینی؟

بعضی آدم‌ها مثل جاده‌اند

سرراست، امیدبخش و رها

می‌توانی تخته‌گاز بروی.

می‌توانی دست در دست آنها همه جا بروی.

بعضی‌ آدم‌ها اما کوره‌راهند

به آخرشان که می‌رسی

تازه باید همه‌ی آن جاده‌ی خاکی و

پر گرد و خاک را

دنده عقب برگردی.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *