خودت باش حتی اگر…

گاهی یک اتفاق، مثل پتکی که به سرت بخورد، تو را از خواب بیدار می‌کند.

بیشتر فکر می‌کنی، می‌بینی بیدار بودی، مدت‌هاست که بیدار شده‌ای ولی انگار دست به زخم سر بازت زده باشد، صدایت را در آورده است.

به یک آن ریز و درشت همه‌ی اتفاق‌هایی که از سر گذرانده‌ای از جلوی چشمت می‌گذرد.

فکر می‌کنی چند درصد آن کشمکش‌ها و تنش‌ها را می‌توانستی بی‌خیال شوی؟ سعی می‌کنی حداقل چند تایی را حذف کنی ولی مگر می‌‌شود، مگر می‌توانستی از آنها بگذری.

چنان به تاروپود زندگی‌ات بسته بودند که نمی‌شد نادیده‌شان گرفت. تو هم بی‌خیال می‌شدی، آنها نمی‌شدند.

از انتخاب نحوه‌ی لباس پوشیدنت در کودکی گرفته تا پذیرش استقلالت بعد از ازدواج…

به گذشته که نگاه می‌کنی، فکر می‌کنی چقدر وقت و انرژی گذاشته‌ای برای آنچه که حق مسلمت بوده.

آنقدر برای فرعیات زندگی‌ات جنگیدی که توانی برای مبارزه‌های واقعی زندگی‌ نداشتی.

بگذریم که خیلی وقت‌ها آرامش عزیزانت را به خودت، علاقه‌‌ و پیشرفتت ترجیح دادی. کاری که با تمام وجود و عشق و علاقه‌ات انجام دادی و الان فکر می‌کنی جز موارد معدودی نیاز به آنهمه از خود گذشتن نبود، کاش جلوی دنیا می‌ایستادی و خواسته‌ات را فریاد می‌زدی، در جهتش قدم برمی‌داشتی حتی اگر به آن نمی‌رسیدی.

 

کاش می‌ایستادی جلوی هر بی‌عدالتی که به تو روا می‌داشتند.

کاش نه می‌گفتی به هر گله‌وار رفتنی، به دویدن پشتِ خیلِ جمعیت، به …

تو جنگجویی شدی که حتی نجنگید!

سال‌ها طول کشید تا دنبالِ علاقه‌‌ات بروی، و به خودت بگویی اگر رفتن من در مسیرم دیگران را می‌آزارد به خودشان مربوط است نه به من.

سال‌ها طول کشید به کسانی که رویت خط کشیدند، بگویی نمی‌خواهی دوباره به آنها فرصت آسیب زدن بدهی و این بار تو آنها را کنار گذاشتی.

سال‌ها طول کشید تا بی‌توجه به قضاوت دیگران راه خودت را بروی.

فکر می‌کنی چقدر گذشته‌ای از خودت تا پیوندی نگسلد.

چقدر پشت خودت را خالی کرده‌ای که اتفاق بدی نیفتد، آرامشی بهم نخورد.

چقدر برای همه مادر بوده‌ای و برای خودت زن‌بابا! بس است دیگر.

زندگیِ تو ارزشش بیشتر از این است که هر چند سال درگیر کسی یا چیزی باشی که در مسیر اصلی تو نیست.

و وقت تو کمتر از آن است که باب میل دیگران رفتار کنی.

وقت زیادی نمانده، حرکت کن.

حرکت کن، حتی اگر اشتباه.

اشتباه کن، حتی اگر بارها.

 

لااقل در آینده به خودت بگویی از جایی به بعد برای خواسته‌ام جلوی دنیا ایستادم، بهای خواستنش را دادم و همین کافی‌ست.

که می‌گویند: ((رفتن، رسیدن است.))

 

تصویر از کُمیل امینی

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *