معتقدم در دنیای به این بزرگی هر کسی در مهارتی خاص، استعداد ویژهای دارد. به نظرم هیچکس از این قائده مستثنی نیست از سادهترین آدمها تا پیچیدهترینشان، حتی کندذهنترین آدمها!
اما استعداد من به گند کشیدن هر آنچه انجام میدهم، است. من میتوانم بزرگترین لذتهای زندگیام را، از خواندن کتاب گرفته تا نوشتن و فیلم دیدن، را به گند بکشانم. طوری که نه تنها از انجام دادنشان لذت نبرم بلکه رنج هم بکشم!
اما چگونه؟ چگونه میتوان لذتی را به دردی ابدی تبدیل کرد؟
با برنامهریزی کردن، با ایدهآلنگری برای انجام بهتر و بیشتر آن کارها. بله به راحتی با سختگیری برای انجام کارها میشود به این پارادوکس عجیب رسید.
این روزها رهایی را تمرین میکنم. در مسیر بودن را و لذت بردن از جزئیاتی هرچند کوچک. و مدام به خودم میگویم: هیچ روز بزرگی در راه نیست، هیچ هدف و نتیجهای هم. تنها همین لحظهها را داری. درست خرجشان کن عزیزم.
٭دیوید پرترهای را با زغال روی تکهای یخ شناور به تصویر در آورده است.
david_popa_art@
آخرین دیدگاهها