خاطره‌هایی که هویت ما را شکل می‌دهند

گاهی هماهنگ شدن با سرعت سرسام‌آور زندگی در این برحه‌ی خاص از زمان و پذیرش برخی ارزش‌های آن برایت سخت است. ترجیحت این است که با طبیعت و حس درونی‌ قدم برداری. و کمتر از هر زمانی از تنهایی قدم برداشتن در این مسیر می‌ترسی. و مطمئن‌تر از هر زمانی به سمتش حرکت می‌کنی.

 

هنوز هم مکان‌های خلوت را به مکان‌های شلوغ و پرجمعیت، مهمانی‌ها و جشن‌های خلوت‌تر را به پارتی‌های بزرگ، در خلوت خود پیش رفتن و جلو زدن از خود را به رقابت‌ طاقت‌فرسا با دیگران ترجیح می‌دهی.

 

البته که این انتخاب‌ها، گاهی تو را آسیب‌پذیر می‌کنند. ولی این روزها، بیشتر از هر زمانی، با خودت در صلح هستی و کمتر از هر زمانی، به سمت خودسرزنش‌گری متمایل.

 

انتخاب‌هایت را تا آنجا که به اطرافیان آسیب نزنند و مانعِ پیشرفت آنها نشوند، دوست داری و حالت خوب است. هرگز هم خودت را مجبور به تطابقِ‌های دیوانه‌کننده‌ی خاصِ این زمانه نخواهی کرد.

سعی می‌کنی بهترین خودت باشی برای هر کاری، حتی اگر به چشم نیایی، حتی اگر نقشِ مهره‌ای ریز در درون ماشین عظیم‌الجثه‌ای را بازی کنی.

سعی می‌کنی کم فروشی نکنی، در کارها. پرانرژی باشی و همیشه برای بهتر شدن، بهتر فکر کردن، بهتر عمل کردن و بهتر قدم برداشتن، یاد بگیری و آموزش ببینی. و مهم‌تر از همه اینکه تحت هر شرایطی ادامه بدهی، حتی اگر مریضی، ناراحتی، دلتنگی، خسته‌ای، خشمگینی، احساس تنهایی می‌کنی، پر از حس انزجاری،  و حتی دو دقیقه‌ی دیگر دنیا نابود شود. آن دو دقیقه را سعی می‌کنی موثر باشی. کاری از دستت برمی‌آید را انجام بدهی.

در طیِ این دو سالی که تلاش‌محور، مسیرمحور و لحظه‌مدار شده‌ای، دل به دلِ مسیر سپرده‌ای و نتیجه‌محور بودن را رها کرده‌ای؛ گاهی چنان مسیر را مه گرفته که توان قدم از قدم برداشتن را نداشته‌ای، اما امید به مسیر را از دست ندادی.

حتی اگر به پرتگاهِ ناامیدی رسیدی، مانعِ سقوطت در دره‌های تاریک و ژرف ناامیدی شده‌ای. حتی اگر به مو رسیده‌ای، حتی اگر آن رشته‌ی باریک‌تر از مو هم بریده، در جا نزده‌ای. مکث کردی و سعی کردی ارتباط بگیری با آن ناکامی، با آنچه شکست می‌نامندش، با آن بزرگ‌ترین معلم زندگی، با آن واقعی‌ترین تجربه‌ی زندگی.

و هنوز هم فکر می‌کنی این درست‌ترین و بهترین راه است برای تحملِ سنگینیِ بارِ هستی.

بازگشت به جوهر وجود، آنجا که خلق کردن شروع می‌شود. آنجا که تو خودت هم خالق می‌شوی و هنرمند.

آنجا که عقل را عقب می‌رانی و عشق و هنر پا به میدان می‌گذارند.

بُرد واقعی تو آنجاست، خودت بهتر می‌دانی.

 

عکس:

تصویرهایی که روی سطح صاف و دو بعدیِ کف ساختمان، راه می‌رفتند، صحبت می‌کردند و برنامه‌ریزی که فارغ از همه‌ی دوندگی‌های زندگی، چند روزی خوش بگذرانند و خاطره بسازند!

غافل از اینکه همیشه خاطره‌ها، بویژه آنها که غمگین‌ترند و چون سیلی‌ای سال‌ها جایشان روی صورتت می‌ماند، تو را و هویت و شخصیتت را می‌سازند.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *