بعد از ظهر برای دیدن جلسهی یک ساعت و بیست و پنج دقیقهایِ ریکورد شده در فضای مجازی، چند ساعت وقت گذاشتم. آخرین فرصتِ دیدنِ لینکِ ضبط شده بود و سرعت اینترنت از بس ضعیف بود که اشکم در آمده بود. ولی به صورت معجزهآسایی آخرین ساعات توانستم بالاخره فیلم را کامل ببینم.
راستی تا حدود زیادی غروب دلیل کابوسهای صبحم را فهمیدم و اتفاقهایی که در شرف افتادن است را کمابیش حدس زدم. اما فکر میکنم بتوانم از پس مواجهه با آنها بربیایم.
یک هفته تمامِ برنامههای شخصیام را کنسل کرده بودم و بیشتر اوقاتم را همراه خانواده گذراندم. از فردا به برنامههایم برمیگردم.
سال دو صفر سال سختی بود، بارها از شدت خستگی گریه کردم، تا لبهی تیز ناامیدی رفتم اما ادامه دادم. بارها خودم را به چالش کشیدم، گاهی از عهدهشان برآمدم و گاهی نه، بیشتر از قبل به حلقهی گروههای خاصی وارد شدم.
سال دو صفر، سالِ شدن بود، سالِ رسیدن ، سالِ ادامه دادن تحت هر شرایطی، سالِ کم نیاوردن. سالِ به دلِ کار زدن، سالِ مهربانتر بودن، آرامتر بودن در اوج بحرانهای زندگی، راحتتر “نه” گفتن و “نه” شنیدن، سالِ رها کردن گذشته، مسیرگرایی به جای نتیجهگرایی، سال واقعگرایی و سختکوشی، سال مواجهه با ابهام و با وجود ترس قدم برداشتن در آن، سال رسیدن به آرامشی نسبی بعد از عبور از طوفانهای دو سال قبل.
امسال میخواهم بیشتر بخوانم، بیشتر در دریای شعر شیرجه بزنم. بیشتر ببینم، بخوانم، بنویسم، لمس کنم، درک کنم، بچشم، بشنوم، ببویم.
دلم میخواهد نوشتن و خواندن، دیدن و شنیدن به زبان کُردی و انگلیسی را جدیتر بگیرم. به دنیای نقاشی برگردم.
دلم میخواهد بیشتر دوست بدارم و دوست داشته نشدن را بیشتر بپذیرم. در و جهت رشد و آگاهی خودم، خانواده و جامعهام بیوقفه تلاش کنم.
تصویر:
سفرهی هفت سین عزیزی عاشق پیشه
کیلومترها دورتر از سرزمین مادری
آخرین دیدگاهها